مشک را پر آب کرد ؛ از خوشحالی حتی حواسش نبود که دستانش را بریده اند ! بعد از ریخته شدن آب هم آنقدر ناراحت بود که فرصت نکرد سراغی بگیرد از بازوانش ! وقتی که برادرش حسین (ع) آمد بالای سرش ؛ تا می خواست مانند همیشه دست به سینه سلام دهد ، تازه فهمید که دستانش نیستند …
ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺍﺳﺖ ﺩﻋﺎ ﮔﻮشه شش گوشه تو
ﺣﺮﻣﺖ ﻋﺮﺵ معلی ست ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ (ع)
نظرات شما عزیزان:
سلام بر شما
خواستم بدونم وبلاگ فعالیتشو تا کی ادامه میده؟>
پاسخ:تا هر وقت که نفسی می آید و می رود:)
خواستم بدونم وبلاگ فعالیتشو تا کی ادامه میده؟>
پاسخ:تا هر وقت که نفسی می آید و می رود:)
برچسب ها :